تعریف کار
تعریف خودمان
کار برای شما چیست؟
شاید
بیکاری ما را تهدید نکند، حتی احساس کمبود انرژی فیزیکی و روانی هم نکنیم، اما به هر دلیلی، بسیاری از ما در حالت خلبان خودکار شغلی خود هستیم، ما درحال پرواز کم و
بیش یکنواختی هستیم، ولی سرعت و جهت حرکت ما بیشتر توسط تکانهای بیرونی تنظیم میشود تا قصد ما.حتی ممکن است قدری از اینکه کارمان بر اساس علایق اصلی ما ساخته شده است راضی باشیم.اما اغلب هنگامی که نمیتوانیم هواپیمای خود راهدایت کنیم رضایتمندی ما ناپدید میشود.
یک راه برای تشخیص اینکه شما در حالت خلبان خودکار هستید، و همچنین کمک به توسعه بیشتر فرآیند خوداندیشی-تفکر در مورد جایگاه فعلی کار در زندگی شماست واینکه آیا این جایگاه با معنای واقعی کار برای شما تطابق دارد یا خیر.
بر خلاف این که ما ابعاد وجودی مختلفی داریم (که به تازگی آنها را کاوش کردهایم!)
بسیاری از ما خود را در درجه اول با شغلمان تعریف میکنیم. غریبهها معمولا یخها
را با پرسیدن این سؤال آب میکنند: خب، چه کار میکنی؟ این طور که پیداست کار
معنای بسیار متفاوتی برای افراد مختلف دارد. معنای کار برای شما بخش بزرگی از آن که هستید را تشکیل میدهد. راهاندازی و تیم سازی برای استارتاپ ایجاد کار برای خودمان است. به طور مرسوم، خبرگان سه معنا به کار نسبت دادهاند:
کار به عنوان شغل
این به معنای کار کردن به خاطر درآمد است بدون درگیری زیاد شخصی یا رضایت روی بامیستر این نوع تفکر در معنای زندگی را این طور توصیف میکند: شغل یک فعالیت ابزاری است، چیزی که در اصل به خاطر چیز دیگر انجام میشود.
کماکان، شغل میتواند احساس ارزشمندی از مهارت و رضایت ایجاد کند، ولی این درمقایسه با نقش آن به عنوان ابزار معاش اهمیت کمتری دارد ابزاری که به فرد اجازه میدهد معنا را در دیگر حوزههای زندگی خود دنبال کند.
کار به عنوان حرفه
انگیزه کار به عنوان حرفه موفق شدن، رسیدن به دستاوردها و موقعیتهای بهتراست. بامیستر مینویسد رویکرد فرد حرفه گرا به کار، وابستگی احساسی به خود کار نیست بلکه بر بازخوری درباره خود تاکید دارد که در پاسخ به کار حاصل می شود. برای فرد حرفه گرا کار وسیلهای برای خلق کردن، تعریف کردن، ابراز کردن، ثابت کردن و تجلیل کردن از خود است. کار به عنوان حرفه میتواند منبع مهم معنا و رضایتمندی کامل در زندگی باشد.
کار به عنوان فراخوانی "ماورائی "
همان طور که در داستانی درباره کارول در قسمت بعدی اشاره شده است، کلمه فراخوانی از این ایده گرفته شده است که یک نفر برای انجام نوعی خاصی از کار مأموریت دارد: چه از بیرون توسط خدا یا جامعه چه از درون به دلیل یک استعداد طبیعی که باید به شکوفایی برسید. بامیستر میگوید این کار از طریق القای نوعی احساس اجبار، وظیفه یا سرنوشت شخصی انجام میشود.
علاوه بر این سه طبقهبندی مرسوم، ما نوع چهارمی را پیشنهاد میکنیم:
کار به عنوان منبع رضایتمندی
کار به عنوان منبع رضایتمندی به عنوان یک رویکرد علاقه محور (یا حتی احساسی)به کار توصیف میشود ولی رویکردی که گستردگی و شمول ذات یک فراخوانی را ندارد.افرادی که کار را به عنوان منبع رضایتمندی دنبال میکنند ممکن است مسیرهای شغلی غیرمرسوم را برگزینند که در مقابل پاداش مالی، شناسایی و قدر و منزلت، از علایق شخصی حمایت میکند. چنین کاری میتواند, منبع مهم معنا در زندگی باشد. به وضوح این چهار طبقه همپوشانی دارند و کار هر کسی ممکن است شامل عناصری ازهر کدام باشد. پس این طبقهها پیشنهاد میکنند که کار چگونه می تواند کم و
بیش به زندگی ما معنا بدهد.
به عنوان مثال افرادی که شغل دارند معنا و رضایت بیشتری از خانواده، سرگرمیها، دین یا فعالیتهای غیر کاری میگیرند.
حرفهگراها از سوی دیگر، گرایش دارند اکثر معنای زندگی خود را در کار قرار دهند بعضی از آنها حتی خانواده یا علایق دیگر خود را قربانی میکنند تا موقعیت خود را در دنیا ارتقا دهند و قدر و منزلت، ثروت یا شهرت بیشتری به دست آورند.
بعضی از کسانیکه کار را پاسخ به مأموریت الهی میدانند رضایت معنوی و موفقیت شغلی زیادی را تجربه میکنند. در حالی که گروهی دیگر از همین افراد از حرومیتهایی رنج میبرند که برای افرادی که به طور مرسوم استخدام شدهاند ناشناخته است (هنرمندان فعال درعرصه هنرهای تجسمی و مبلغان مذهبی نمونههایی از این دست هستند که به ذهن میرسند).
سرانجام کسانیکه برای رضایتمندی کار میکنند ممکن است بدون قربانی کردن خانواده و دیگر علایق،بخش عمدهای از معنای زندگی را در کار پیدا کنند.
رابرت سایمونز، رواندرمانگر و مشاور شغلی انگلیسی - هنگامی که کارول، وکیل مالیاتی، در حضور اوبه هق هق افتاد، لبخند میزد.
آقای سایمونز از ارباب رجوع خود پرسشی عمیق پرسیده بود: حتما روزی کودک خودجوش و مشتاقی بودهای.از آن کودک اکنون چه حاصل شده است؟
بعدها وقتی درباره این صحنه از آقای سایمونز سؤال شد، اشاره کرد که در طول سالها، بارها این چنین صحنهای را دیده است. چه چیز پشت پاسخ احساسی کارول و پاسخهای مشابه خیلیهای دیگر وجود دارد؟
آقای سایمونز توضیح داد که :
بیحاصلترین و رایج ترین توهمی که آفت مراجعان او شده، این فکر است که آنها باید به گونهای شهودی یا در دنبالهای طبیعی از رویدادها می فهمیدند که چه کاری باید بازندگیشان بکنند مدت ها قبل از اینکه مدرکشان را بگیرند، خانواده تشکیل بدهند، خانه بخرند و در شرکتهای حقوقی ارتقا یابند.
آقای سایمونز درادامه توضیح داد که چطور مراجعان او از داشتن خطا یا حماقت و اینکه فرصتهایی رادر رسیدن به فراخوانی حقیقی خود از دست داده اند رنج میبردند.
به بیان دیگرافراد باور داشتند که باید یک مسیر شغلی خاص را دنبال کنند مسیری که در
آن هم برتری یابند و هم احساس رضایت کنند ولی نتوانسته بودند آن را پیدا کنند.
مردم این فکر را از کجا میآورند.
مفهوم فراخوانی ماورائی در قرون وسطی به وجودآمد. این مفهوم به معنای وقف خود برای تعالی در رویارویی ناگهانی با پیامی ازملکوت است. به نظر سایمونز نسخهای غیر مذهبی از این فکر باقی مانده است و برای بسیاری از نیروی کار امروز مشکل ایجاد کرده است.
مصاحبه کننده سایمونز این مفهوم را این طور توصیف می کند:
چنین طرز تفکری با این انتظار که معنای زندگی ما در نقطهای به شکل آماده و قطعی برای ما آشکار میشود، ما را به طور دائمی از احساس سردرگمی، حسادت و پشیمانی ایمن میکند ولی در واقع در حال شکنجه کردن ما است.
بسیاری از افراداحساس میکنند اگر فراخوانی ماورائی واقعی نداشته باشند، نمیتوانند زندگی کاری خود را بهینه کنند. آنها چطور میتوانند با این نگرانی ها برخورد کنند؟ آقای سایمونز به عنوان یک مشاور حرفهای در زمینه شغل به ایدهای اطمینان بخش ازآبراهام مازلو روانشناس انسانگرا اشاره میکند:
این که بدانیم چه میخواهیم امری عادی نیست یک دستاورد روانشناسانه دشوار و کمیاب است.
امروزه وجود شتابدهنده با ایجاد شتاب برای استارتاپ کمک به جذب سرمایه گذار و پیشرفت بهتر تیمها میکند.